دانلود کتاب حکایت آنکه دلسرد نشد اثر مارک فیشر PDF
می توانید درخواست دانلود قسمتی از کتاب حکایت آنکه دلسرد نشد اثر مارک فیشر PDF را از طریق فرم زیر ثبت نمایید
جهت دریافت رایگانِ قسمتی از این کتاب
در فرم زیر ایمیل تان را وارد نمایید و دکمه ارسال را بزنید
تا دموی رایگان برای تان ایمیل شود
مقدمه ای از کتاب حکایت آنکه دلسرد نشد اثر مارک فیشر
جان جوان ۳۲ ساله با قدی نسبتاً کوتاه اما ظاهری فعال و پر جنب و جوش وقتی در آپارتمان به هم ریخته اش چشم از خواب خوش بود متوجه شد که ساعت نه و نیم است دیر شده بود یا ساعت زنگ نزده بود یا شب قبل یادش رفته بود تنظیم کند وقتی برای دوش گرفتن نبود مشتی آب سرد به صورتش زد شانه ای را با عجله لای موها دواند یک ویتامین ث قورت داد و بعد در فکر اینکه در طول روز به انرژی بیشتری نیاز خواهد داشت دومی را و آخرسر سومی را هم برای این که ممکن است برایش خوش یمن باشد با سایت کلید ثروت همراه باشید به سرعت لباس هایش را که شب قبل با حواس پرتی روی صندلی پرت کرده بود و هنوز کراوات دوره یقه پیراهن بود مثل بلوز از سر پوشید فورد موستانگ قدیمی مدل ۶۸ اش که برایش حالت مقدسی داشت در استارت چهارم بالاخره روشن شد پیش خود فکر کرد مثل اینکه امروز از روزهایی خواهد بود که آدم پشیمان می شود که چرا اصلا از خواب بیدار شده لوئیس منشی جان در شرکت تبلیغاتی گلدستون که در ساختمان قدیمی اما کاملاً بازسازی شده در خیابان مدیسون قرار داشت و جان این چند سال اخیر را به عنوان نویسنده در آن کار می کرد با نگرانی به او روز به خیر گفت
کجایید شما گلدستون خون خونش را میخورد همه جا را دنبال تو گشته جلسه ۵ دقیقه دیگر شروع می شود و او حتما می خواهد قبل از جلسه شما و گیت را ببیند
جان زیر لب گفت زنگ ساعت و رفت توی اتاقش پروندهها و کاغذهای تلنبار شده روی میز را این ور و آن ور کرد منشی پشت سرش وارد اتاق شده بود جان پشتش را به او کرد و گفت این پرونده کوپر کجاست لوئیس لبخند زد و با آرامش پرونده را که مثل همیشه با درایت و کارایی از پیش آماده کرده بود به طرفش دراز کرد گفت بفرمایید جان تشکر کرد و پرونده قطور را گرفت که آرم شرکت کوپر روی عکسی از یک لنگه کفش که قرار بود تبلیغ شود و عکس یک زن و مرد گرفت و گفت لطفاً یک قهوه برایم بیاور و بعد سیگاری روشن کرد شرکت کفش کوپه از موسسه گلدستون خواسته بود که تبلیغی برای کفش مردانه مدل جدیدشان بسازند که پاشنه پنهان سه سانتی دارد و به همین اندازه بر قد مصرف کننده اش اضافه می کند عکس پیشنهادی جان زن بسیار بلند آمد و شیک پوشی را نشان میداد که در خیابان پنجم قدم میزد و به مردی که به علت پوشیدن این کفش ها در قدش اضافه شده بود لبخند میزد تنها کاری که مانده بود متن آگهی بود که باید جان آن را قبل از جلسه آماده میکرد و اصلاً فکری هم در باره اش نکرده بود سالها بود که جان یکی از نخبه ترین نویسندگان موسسه به حساب میآمد پک محکمی به سیگارش زد و سعی کرد روی الهام که اغلب در این جور مواقع به کمکش می آمد تمرکز کند اما ذهنش خالی خالی بود انگار تمام استعداد و الهام را مدتها بود که مصرف او کرده بود نگاهی به یادداشت هایی که کرده بود انداخت چندین صفحه شامل متن عنوان تیترها گفتگوها را زیر و رو کرد هیچ اثری از جرقه نبود قطرات ریز عرق بر پیشانی اش نشست باید چیزی پیدا میکرد خیلی سریع لوییس با قهوه بدون شیری که بخار از ان بلند میشد وارد اتاق گردید و بلافاصله پشت سر او بین گلداستون و جیمز گیت آمدند تو.
سرفصل کتاب حکایت آنکه دلسرد نشد مارک فیشر
فصل اول
که در آن مرد جوان احساس بیگانگی اش از حرف هاش می کند
فصل دوم
که در آنجا اولین تعطیلات واقعی خود را می گذراند
فصل سوم
که در آن مرد جوان بالهایش را باز میکند
فصل چهارم
که در آن مرد جوان شکست را تجربه می کنند
فصل پنجم
که در آن مرد جوان با گدایی عجیب آشنا می شود
فصل ششم
که در آن میلیونر به مرد جوان می آموزد
فصل هفتم
که در آن مرد جوان پی میبرد که می تواند در یک زمان
فصل هشتم
که در آن مرد جوان تمرکز را میآموزد
فصل نهم
که در آن مرد جوان نیروی ایمان را کشف میکند
فصل دهم
که در آن مرد جوان حسرت گذشته اش را میخورد
فصل یازدهم
که در آن مرد جوان به راز معنای زندگی پی می برد
فصل دوازدهم
که در آن مرد جوان موفقیت آمیز میشود
فصل سیزدهم
که در آن مرد جوان باید دشوارترین تصمیم زندگی اش را بگیرد
فصل چهاردهم
که در آن مرد جوان باید میان نور و ظلمت یکی را انتخاب کند
فصل پانزدهم
که در آن مرد جوان با عزمی راسخ شروع به کار میکند
فصل شانزدهم
که در آن مرد جوان تحقیر را تجربه میکند
فصل هفدهم
که در آن مرد جوان حیات جاودانه را کشف میکند
فصل هجدهم
که در آن مرد جوان نیروی هدفمند بودن را کشف میکند
فصل نوزدهم
که در آن مرد جوان درباره زندگی از دست رفته فکر می کند
فصل بیستم
که در آن مرد جوان به ارزش پشتکار پی میبرد
فصل بیست و یکم
که در آن مرد جوان از همه موارد خطر میکند
فصل بیست و دوم
که در آن مرد جوان هنر مذاکره کردن را کشف میکند
فصل بیست و سوم
که در آن مرد جوان خیاط را در کوزه می اندازد
فصل بیست و چهارم
که در آن مرد جوان دلیل تلاطم اش را کشف میکنند
فصل بیست و پنجم
که در آن مرد جوان اصالت عشق را کشف میکند