دانلود کتاب حکایت عشق و خوشبختی اثر مارک فیشر PDF
می توانید درخواست دانلود قسمتی از کتاب حکایت عشق و خوشبختی اثر مارک فیشر PDF را از طریق فرم زیر ثبت نمایید
جهت دریافت رایگانِ قسمتی از این کتاب
در فرم زیر ایمیل تان را وارد نمایید و دکمه ارسال را بزنید
تا دموی رایگان برای تان ایمیل شود
مقدمه ای از کتاب حکایت عشق و خوشبختی اثر مارک فیشر
حکایت اول
روزی روزگاری زن جوانی زندگی را به کام خویش نمی یافت هرچند به نظر می رسید که در ۳۲ سالگی چیزی کم ندارد شوهرم قبول آپارتمانی شیک و شغلی مناسب در دفتر یک انتشارات صاحبنام نیویورکی ولی با همه اینها از زندگی راضی نبود احساس می کرد در زندگی هیچ پیشرفتی نمیکند و در حال درجا زدن است بعد از ۵ سال کار و تلاش بی وقفه وضعیتش هنوز هم مثل روزهای اول استخدام در دفتر انتشارات بود یعنی همان کارمند رده پایین و دون پایه باقی مانده بود اون مدام شاهد پیشرفت و ترقی بسیاری از همکاران حتی خیلی جوانتری بود که بعد از اون هم به انتشارات پیوسته بودند یعنی همان جایی که او منتظر بود روزی به چشم بیاید و استعدادش را کشف کنند با سایت کلید ثروت همراه باشید به دلیل روحیه جاه طلب و شور و پویایی اش به ندرت دفتر کار را دست خالی ترکیبی کرد همیشه چیزی همراه داشت بارها شده بود که برای تعطیلات آخر هفته ۲ متن دست نویس برای مطالعه و بررسی به همراه آورده بود نامش میشل بود باری اگر مدیریت حاضر میشد این زحمت ها و تلاش ها را با ارتقا دادن او که این همه سال منتظرش بود جبران کند میشه حتما از روی رغبت به این بیگاری کذایی تن می داد زمان میگذشت و نادیده گرفته شده بود طوری که انگار اصلا وجود ندارد یا حضورش محسوس نیست آن هم با وجود جذابیت و زیبایی چشمگیر با موهای کوتاه بلوند بینی کوچک سر بالا و چشمهای آبی شوخ و خندان که طبیعتاً مانع از آن می شد که بدون جلب توجه در جایی حضور داشته باشد او کتابهای زیادی برای آموختن روشهای مختلف کسب موفقیت خوانده بود ولی تمام آنها فقط به صبر داشتن و نتایج خوب آن سفارش میکردند مدام از خود میپرسید که آیا این پافشاری و مقاومت لوئیس حمایت احمقانه محسوب نمی شود و آیا از این نوشته های کسل کننده که جز پر کردن جیب نویسندگان آنها خاصیت دیگری ندارند می شد چیز به درد بخور دیگری برداشت کرد وقتی از این ناامیدی ها و درجا زدن ها به ستوه میآمد از آنجا که با وجود طبیعت شاد بیشتر اوقات دلخور و غمگین بود از خود میپرسید چه میشد اگر خود را با این ایده آل خاص فریب نمیداد خطای هر چند کوچک و پیش پا افتاده ولی شدیدا مخالف و مانع موفقیت گذشته از هرچیز شاید او فقط از بیماری رایج جوامع امروزی که در آن منطق سود و زیان دغدغه اصلی همه است رنج می برند یعنی اعتقاد به اینکه بلندپروازی از استعداد مهمتر است به شدت جاه طلب بود و به کم قانع نمی شد البته بلند پروازی توصیه بود که تمام نویسندگانی که آثارشان را مطالعه میکرد به همه میکردند ولی این شهر هم به خوبی میدانست نسخهای که یک نفر را درمان میکنند ممکن است برای دیگری هم باشد او خود را خیلی بزرگ میدید ولی به واقع خیلی ضعیف و حقیر بود دیر یا زود باید با حقیقت مواجه میشد او برای انجام کارهای بزرگ و انقلاب های عظیم آفریده نشده بود هرچند که چنین آمال و آرزوهای از بچگی مجذوبش کرده بود گاهی در لحظات غم و ناراحتی پیش خود خیال بافی میکرد و دو دوتا چهارتا میکرد که وضعیت شغلی اش در چنین سن و سالی چه باید باشد همین طور که اشکهایش روان بود با خود می گفت من همه چیز را خراب کردم میدانم چرا چون به اندازه کافی باهوش نیستم با وجود این در بعد از ظهر آخرین روز ماه دسامبر شانس در خانهاش را زد در فردای آن روز قرار بود جلسه مهمی برگزار شود تا طی آن ویراستار جدید انتخاب کنند ماه گذشته این پست به خاطر استعفای غیرمنتظره صاحب ان خالی شده بود میشه هیچ وقت کلید گنج را آنقدر در دسترس خود حس نکرده بود وای اگر میتوانست این شغل را به دست آورد چه هدیه باشکوهی برای سال نو محسوب می شد.
سرفصل کتاب حکایت عشق و خوشبختی اثر مارک فیشر
حکایت اول که در آن زن جوان به زندگی دیگری می اندیشد
حکایت دوم که در آن برای زن جوان ملاقاتی غیر منتظره پیش می آید
حکایت سوم انتظار چیزی از کسی ندارم
حکایت چهارم همه چیز به خواست خداوند است
حکایت پنجم که در آن زن جوان به مفهوم شکست پی میبرد
حکایت ششم افراد بزرگ منش فقط برای اهداف والا برنامه ریزی می کنند
حکایت هفتم که در آن زن جوان هدیه غیر منتظره دریافت می کنند
حکایت هشتم که در آن زن جوان تقدیر خویش را همسان پادشاهی بسیار قدیمی می بیند
حکایت نهم که در آن زن جوان میلیونر را دوباره ملاقات میکنند
حکایت دهم همیشه به ملاقات خویشتن خویش می رویم
حکایت یازدهم که در آن زن جوان در می یابد که زندگی یک بازی است
حکایت دوازدهم که در آن زن جوان از خدمت میلیونر مرخص می شود
حکایت سیزدهم که در آن زن جوان شاهد وقوع معجزه هایی در زندگی اش است
حکایت چهاردهم که در آن انتخابی مشکل پیش روی زن جوان قرار می گیرد